11- اثر دانینگ_کروگر

بوسیله می 26, 2021 گزارش

1- مقدمه

شرایط مبهم آتی و اشتباهات شناختی که در روانشناسی انسان ریشه دارد، باعث می‌شود افراد در شکل‌گیری انتظارات، تصمیم‌گیری و قضاوت، اشتباهات سیستماتیک داشته و با سوگیری‌های شناختی[1] مواجه شوند. سوگیری‌های شناختی به معنی نوعی آسیب‌پذیری شناختی در پردازش اطلاعات است. واژه سوگیری به معنی جانبداری و به عنوان منحنی نقص در ادراک، قضاوت و یا سایر فعالیت‌های شناختی ناشی از ندیدن و غفلت از بعضی جوانب به سود بعضی جوانب دیگر تعریف شده است.

یکی دیگر از سوگیری‌های شناختی اثر دانینگ-کروگر[2] است و بیان می‌کند که افراد ضعیف (یا با سطح عملکرد پایین) ارزیابی‌شان از توانایی‌هایش بیش از اندازه و اغراق‌گونه است. در حالی که افراد حرفه‌ای و کارآمد، این چنین نیستند و ارزیابی دقیق‌تری از عملکرد و توانایی‌های خود دارند. حتی در برخی موارد ارزیابی این افراد (افراد حرفه‌ای) از توانایی‌ها و عملکردشان، پایین‌تر از واقعیت موجود است یا توسط خودشان، به اصطلاح، دست کم گرفته‌ می‌شوند.

برای درک چرایی این اتفاق، ابتدا باید بین مهارت[3] و اعتماد به نفس بیش‌از حد[4] و شاخص‌های اندازه‌گیری آن‌ها یعنی عملکرد[5] و ارزیابی بیش از حد[6] تفاوت قائل شویم. عملکرد، نمره یک آزمون است و ارزیابی بیش از حد، تفاوت بین نمره آزمون مورد انتظار و نمره واقعی است.

جالب است بدانید، دو دانشمند مطرح‌کننده‌ی این اثر، در دانشگاه کرنل[7] تحقیقی بر روی مهارت‌های گرامری، توانایی استدلال منطقی و شوخ طبعی شرکت‌کنندگان ترتیب دادند و دریافتند کسانی که توانایی بسیار ضعیفی در این زمینه‌ها نسبت به دیگران داشتند، توانایی‌های خود را بیش از حد تخمین می‌زدند؛ درحالیکه کسانی که ظرفیت‌های بالاتری داشتند، مهارت‌های خود را دست‌کم می‌گرفتند و درانتظار کسب نمره‌ی پایینتری بودند. البته این نتایج از آن زمان با پژوهش‌های مختلف و بر روی گروه‌های مختلف تکرار و بررسی شده است، برای مثال در پژوهشی کارشناسان آزمایشگاه پزشکی که تخصص خود را در محل کار ارزیابی کردند و در پژوهشی دیگر دانشجویان پزشکی که مهارت‌های مصاحبه خود را ارزیابی می‌کنند.

 

     شکل 1- حالت نموداری اثر دانیگ-کروگر

در شکل یک استنباط نموداری از این اثر رایج، به تصویر کشیده شده است. البته جالب است بدانید که در تحقیقات رسمی دانینگ و کروگر و سایر تحقیقات آماری بعدی، استنباطی برای این حالت نموداری وجود ندارد و این شکل اغراق‌گونه، بیشتر برای پررنگ‌کردن تفاوت‌ها بیان شده است.

همچنین اینطور گفته می‌شود که افراد فاقد مهارت، به نفرین مضاعف دچار می‌شوند. یک ضرب‌المثل انگلیسی هم در این باره وجود دارد که می‌گوید: “دانش کم در یک موضوع خاص، ممکن است بسیار خطرناک باشد[8]“. البته که افراد باهوش و با استعداد نیز ممکن است در زمینه خاصی دچار این خطا بشوند و هیچ پشتوانه‌ی مستدلی وجود ندارد که نشان دهد تنها افراد بی‌استعداد در دام خود برتر بینی اثر دانینگ-کروگر گرفتار می‌شوند. همچنین افراد با استعداد خطر دست‌کم گرفتن خود را دارند که این اثر نیز ممکن است آسیب‌زننده باشد.

2- ریشه‌ی قضاوت نادرست

چارچوب سوگیری دانینگ-کروگر پیش‌بینی‌هایی در مورد “خود داوری مغرضانه[9]” در بین افراد با عملکرد بالا ارائه می‌دهد. طبق این چارچوب، برترین‌ها تصمیمات خود را به طور دقیق قضاوت می‌کنند، اما طعمه یک نتیجه اجماع کاذب می‌شوند و این چنین ارزیابی می‌کنند که عملکرد افراد دیگر نیز در همان کارها بسیار خوب است. به عبارت دیگر می‌توان چنین گفت که تخمین نادرست فرد ناتوان، به خاطر اشتباه در ارزیابی‌‌اش از خود رخ می‌دهد؛ در حالی که تخمین نادرست افراد با مهارت، از اشتباهشان در ارزیابی دیگران ریشه می‌گیرد. بدین ترتیب، آن‌ها تقریبا می‌دانند که چقدر خوب عمل می‌کنند، اما تمایز عملکرد خاص یا منحصر به فردشان را در میان سایر همتایان خود دست‌کم می‌گیرند؛ بنابراین میزان عملکرد خود را در مقایسه با دیگران در سطح پایین‌تری ارزیابی می‌کنند.

1-2-  برخی نظریات متفاوت

اورتمن و کراجی[10] (2008) یک روش جایگزین متفاوت برای الگوی خطاهای خودارزیابی[11] مشاهده شده در مطالعات دانینگ-کروگر ارائه دادند. این محققان بحث نفرین دوگانه را رد می‌کنند؛ به ویژه نیمه دوم بحث که اذعان دارد افراد ضعیف‌تر در قضاوت درباره‌ی عملکرد بد خود، اغراق می‌کنند. یعنی هر چند کمبود دانش آن‌ها مانع از آن می‌شود که به پاسخ صحیحی دست یابند و همچنین نمی‌توانند تشخیص دهند که پاسخ‌هایی که ارائه می‌دهند، نسبت به واقعیت موجود و پاسخ دیگران، ارزش پایین‌تری دارد اما این امر به این سبب رخ می‌دهد که توانایی آن‌ها در قضاوت نیز (که خود یک شاخص عملکرد است) در مقایسه با افراد شایسته در سطح پایین‌تری قرار دارد. این اشتباه در ارزیابی ممکن است به دلیل خطاهای ادراکی و قضاوتی بیشتر این افراد در مقایسه با دیگران باشد. در حقیقت توضیح آن‌ها نشان می‌دهد که ممکن است مشکل افراد غیرماهر و ناآگاه که ادعا شده یک تجربه ساختگی‌ است، به دلایل متفاوتی با نتیجه‌گیری‌هایی که در ادبیات این موضوع تاکنون درباره آن بحث شده، رخ دهد. دانشجویان غیر ماهر بیش از دانشجویان ماهر لزوماً توانایی فراشناختی ندارند. آن‌ها به سادگی با یک مشکل استنتاج یا استخراج سیگنال روبرو می‌شوند و این موضوع، نگرش متفاوتی به اثر دانینگ-کروگر را درباره افراد غیرماهر ایجاد می‌کند.

انتقاد دیگری که به مدل‌سازی دانینگ-کروگر طی سالیان اخیر وارد شده است، شهود متفاوت افراد از عملکرد است. این انتقادات که از نظریات روانشناس معروف، دانیل کانمن نشات می‌گیرد، بر این امر دلالت دارد که تعریف معیاری که در ذهن افراد از عملکرد مطلوب وجود دارد با یکدیگر متفاوت است. مثلا شاید مثال دانینگ و کروگر در یک تحقیق کلاسی ساده و پیش‌پا افتاده به نظر برسد و اجماع مشخصی درباره‌ی عملکرد صحیح وجود داشته باشد؛ اما آیا در موارد دیگر نیز این چنین است؟ مثلا اگر از یک فرد بپرسید آیا خود را فردی بامهارت در زمینه‌ی تعمیر ماشین می‌داند، پاسخ او را چگونه برای نزدیک بودن به واقعیت ارزیابی می‌کنید؟ طبیعتا متر و معیارهای فراوان و بی حد و حصری وجود دارد که فرد ممکن است بر اساس یکی از آن‌ها خود را شایسته بداند و افراد ارزیاب خارجی این شایستگی را لحاظ نکنند. البته لازم به ذکر است که دانینگ و کروگر هرگز ادعا نکردند که افراد غیر ماهر فکر می‌کنند که آن‌ها بهتر از افراد ماهر هستند. این تفسیر غلط در برخی منابع شنیده شده است.

2-2- برخی مقالات تایید کننده

مقالات بسیاری برای شناسایی و فراهم کردن پشتوانه‌ی تجربی برای اثر دانینگ-کروگر منتشر شده است. پنی‌بوک[12] و همکارانش(2017) آزمونی را برای شناسایی این اثر ترتیب دادند. نتایج مشخص کرد که شرکت‌کنندگانی که بیشترین تعداد اشتباهات را در آزمون بازتاب شناختی (CRT)داشتند، عملکرد خود را در این آزمون با یک ضریب محسوس، بیش از حد تخمین زدند. با افزایش عملکرد CRT، برآورد بیش از حد[13] کاهش یافت و افرادی که امتیازهای خاص و بالایی کسب کردند عملکرد خود را دست کم گرفته بودند.

3-2-  اعتماد به نفس بیش از حد

ترنگرن و مونتگومری[14](2004) نیز اثر اعتماد به نفس بیش از حد را در بازار سهام مورد آزمایش قرار دادند. در تحقیق آن‌ها و طی دو مطالعه، متخصصان بازار سهام و افراد ساده پیش‌بینی سی‌روزه‌ای برای بیست سهم ارائه دادند و اندازه خطاهای خود و همچنین میانگین خطای گروه خود و گروه دیگر را تخمین زدند. هر دو گروه پیش‌بینی کردند که اشتباهات انجام شده توسط افراد حرفه‌ای نصف خطای افراد معمولی خواهد بود. اما در واقعیت خطای هر دو گروه نزدیک به خطای تخمین‌زده شده برای افراد معمولی، رخ داد. در نهایت آن‌ها دریافتند که افراد متخصص به دلیل تکیه بیش از اندازه بر اطلاعات غیرقابل اطمینان به این خطا دچار شدند و افراد معمولی نیز، برای سرمایه‌گذاری بیشتر به روندهای گذشته توجه کرده بودند و بر اساس آن پیش‌بینی خود را شکل داده بودند.

3- مدیریت مالی و اثر دانینگ-کروگر

از زمان مقاله پیشگامانه آکرلوف[15] (1970)، اقتصاددانان و سایر نظریه‌پردازان رفتاری برای تبیین مفاهیم عدم تقارن اطلاعات در موضوعات اقتصادی و اجتماعی تلاش کرده‌اند. در شرایط عدم تقارن اطلاعاتی، افراد از نظر اطلاعاتی که می‌دانند متفاوت هستند. یک فروشنده اتومبیل دست دوم، درباره‌ی ماشین مورد معامله بسیار بیشتر از فرد خریدار اطلاعات دارد. این نمونه یک شکاف اطلاعاتی ساده است. در بازارهای مالی و سایر حوزه‌های اقتصادی نیز این عدم تقارن اطلاعاتی (در حالت غیرایده‌آل) همواره وجود دارد. یک سوال اساسی که یک نظریه‌پرداز در این شرایط می‎پرسد این است که آیا مردم می‌دانند چه زمانی فرد کم اطلاعاتی هستند؟ آیا تشخیص فردِ کم اطلاع بودن به سادگی ممکن است؟

همچنین همانطور که در قسمت ریشه‌یابی این نوع قضاوت بحث شد، افراد بامهارت نیز با اینکه در بسیاری از موارد از سطح تخصص و دانش خود بی‌اطلاع نیستند، فکر می‌کنند افراد زیاد دیگری هم وجود دارند که در این سطح از عملکرد قرار دارند. پس جایگاهی را که برای خود متصور می‌شوند، پایین‌تر از جایگاه حقیقی‌شان قرار می‌گیرد.

برای مثال این بحث، سرمایه‌گذارانی را در نظر بگیرید که تحت تاثیر اطمینان بیش از حد بوده و گرایش دارند که میزان دقت و صحت اطلاعات خصوصی‌شان را بیشتر برآورد نمایند. سرمایه‌گذارانی که تحت تاثیر اثر دانینگ-کروگر قرار دارند، نسبت به اطلاعات دریافتی واکنش بیش از حد از خود نشان داده و در نتیجه پس از اخبار خوب، قیمت سهام را بیش از ارزش واقعی و پس از اخبار بد کمتر از ارزش واقعی تعیین می‌نمایند که به ارزشیابی نادرست سهام منجر می‌گردد. مطالعه فرایند تصمیم‌گیری و ارزشیابی سهام توسط سرمایه‌گذاران، ما را در تحلیل واقعیت‌های بازارهای سرمایه و استثناهای تجربی موجود در نظریه‌های رایج مالی توانا می‌سازد.

در بحث بازار سهام، مایر و ملو[16] (2019) در یکی از تازه‌ترین تحقیقات بررسی کرده‌اند که مکانیزم اعتماد به نفس کاذب افراد هنگامی که یک فیدبک قوی از محیط دریافت می‌کنند (که در راستای حمایت یا نقض فرضیات و تصمیم‌گیری‌های پیشین‌شان است) چگونه عمل می‌کند. آن‌ها دریافتند که بازخورد بسیار متناقض باعث از بین‌رفتن اعتماد به نفس بیش از حد می‌شود زیرا اعتماد به نفس به شدت کاهش می‌یابد؛ در حالی که سیگنال‌های حمایتی باعث افزایش اعتماد به نفس بیش از حد می‌شوند.

شکل 2- تنظیم مجدد اعتماد در اثر دریافت فیدبک

بسیاری از مطالعات دیگر نیز رابطه‌ای قوی را بین اعتماد به نفس بیش از حد و ضعف در تصمیم‌گیری مالی گزارش کرده‌اند. همچنین مشاهده‌ای که بیش از پیش اثر دانینگ-کروگر را تقویت می‌کند، این است که افرادی که مورد ارزیابی قرار می‌گیرند و اعتماد بیش از اندازه به توانایی‌های خود دارند، معمولا از ضعف عملکردی خود باخبر نیستند. برای همین است که عملکرد مقطعی مناسب ممکن است این رفتار آن‌ها را تشدید کند و آن‌ها را در یک چرخه‌ی معیوب شکننده غوطه‌ور سازد.

1-3- باورهای غلط جمعی

مایر (2018) در یکی از تازه‌ترین تحقیقاتش بیان می‌کند که اعتماد به نفس بیش از حد یکی از قوی‌ترین یافته‌ها در زمینه امور مالی رفتاری است و با معامله بیش از حد (افزایش حجم معاملات) و ریسک‌پذیری در بین فعالان بازار همراه است. ارزیابی میزان اطمینان افراد نسبت به توانایی‌ها و مهارت‌هایشان در مقالات پیشین بیان شده است. با این حال، این ادبیات فاقد معیاری برای اندازه‌گیری اعتماد به نفس تجمعی سرمایه‌گذاران، برای آزمایش پیامدهای آن در سطح کلان، است.

این محقق با اتخاذ یک مدل رسمی از اعتماد به نفس بیش از حد، اندازه‌گیری ساده‌ای از اعتماد به نفس تجمعی سرمایه‌گذاران معرفی می‌کند. کاربردهای این معیار نشان می‌دهد که، در مجموع فعالیت معاملاتی شدیدتر، هنگام افزایش اعتماد تجمعی سرمایه‌گذاران، به ویژه برای سهام کوچکتر، رخ می‌دهد. علاوه بر این، سرمایه‌گذاران وقتی اعتماد به نفس دارند، ریسک‌پذیری بالاتری دارند، همانطور که با افزایش سرمایه‌گذاری در سهام کوچک با ریسک بالاتر این امر نشان داده شده است.

4- راهکارهایی برای مصون ماندن از خطرات اثر دانینگ-کروگر

تجزیه و تحلیل بیتمید[17] و همکارانش(2004) از زیر گروه‌های شرکت‌های اینترنتی (که در سال 2000 سهام سقوط شدیدی را متحمل شدند) نشان می‌دهد سهامی که در ذهن سرمایه‌گذاران برجسته‌ترین بوده‌اند، مارپیچ مرگ سهام اینترنت را به وجود آورده‌اند. در واقع حبابی که پیش از سقوط سهام تشکیل شده بود در اثر بیش‌اطمینانی سهامداران و سوگیری عاملیت بیش‌از حدی که برای خود متصور بودند، بوجود آمده بود.

یکی دیگر از اساسی‌ترین مفروضات سنتی، یعنی تصمیم‌گیری منطقی مدیران، سرمایه‌گذارن و سایر افراد در حوزه‌های مالی، طی دهه‌های اخیر به چالش کشیده شده است. امروزه این موضوع قوت گرفته که برخی رفتارها بیشتر توسط نگرش‌ها و فاکتورهای روانی بروز پیدا می‌کنند تا متغیرهای بنیادی. در مورد مسائل اقتصادی و مدیریتی کسب‌وکار نیز راه حل‌های مختلفی پیشنهاد شده است. در تصمیم‌گیری‌های استراتژیک معمولا پیشنهاد می‌شود که از روش‌های تصمیم‌گیری مشارکتی استفاده شود و  شاید یکی از بهترین کارهایی که بتوان برای مصونیت در برابر اثر دانینگ کروگر انجام داد این باشد که در مرحله ایجاد تیم، از ترکیب متنوعی از افراد شامل گروه‌های سنی و جنسی مختلف با تجربه و شخصیت‌های متفاوت استفاده شود. با این کار، اثر منفی دانینگ-کروگر تا حد زیادی خنثی خواهد شد. به عنوان مثال هر چقدر تضارب افکار و آرا در یک اتاق فکر بیشتر باشد و نظرات‌مان بیشتر به چالش کشیده شود کم‌تر دچار خود برتر بینی خواهیم شد. همچنین در تحلیل‌ها استفاده از ابزارهایی مانند تحلیل سوآت (SWOT) می‌تواند در شناسایی این خطاهای شناختی تأثیر زیادی داشته باشد، ضمن اینکه برنامه‌ریزی برای شناسایی استعدادهای رشد فردی اعضای تیم و استفاده از مشاور کمک بزرگی در شناسایی و رفع اثر دانینگ-کروگر دارد. استفاده از ماتریس سوآت باعث می‌شود که ضعف‌ها و نقاط قوت سازمان به درستی شناخته شود و کلیات سازمان دچار توهم خود برتربینی یا دست کم گرفتن خود نشود.

مواردی که اشاره شد باعث خواهند شد که ارزیابی فرد از توانایی‌هایش و واقعیتی که در اطرافش رقم می‌خورد، دارای خطا و انحراف باشد. برای در امان ماندن از این اشتباه استراتژیک در زندگی روزمره، تعامل بیشتر و یادگیری از محیط، استفاده از نظرات دیگران، یادگیری مهارت‌هایی نظیر گوش‌دادن فعالانه پیشنهاد شده است. همچنین برای دستیابی به شناخت بهتر از خود، می‌توان از آزمون‌های رایج خودشناسی بهره گرفت. این آزمون‌ها ممکن است زوایای پنهانی از شخصیت و میزان توانایی‌تان را برای‌تان مشخص کند. اما همچنان موقعیت‌های وجود خواهد داشت که در آن «نمی‌دانیم که نمی‌دانیم»! قابل‌تشخیص نبودن این موقعیت‌ها، درمان اثر دانینگ-کروگر را سخت‌تر کرده است. پس بهتر است دانسته‌های خود را هیچ‌گاه مطلق در نظر نگرفته و همواره به دنبال آن باشیم که فرضیات قبلی و باورهای خود را به چالش بکشیم و از تفکر انتقادی بهره ببریم.

1-4- پرهیز از بدیهی‌انگاری

اگر فردی هستید که در موضوعات حساس زیادی به سادگی تصمیم‌گیری می‌کنید و نتایج به نظرتان به سادگی قابل حدس است، باید بیشتر از دیگران مراقب گرفتار شدن در اثر دانینگ-کروگر باشید! همیشه توجه داشته باشید که توهم دانایی، به سراغ همه‌ی افراد خواهد آمد. هیچ شخصی دانای کل نیست و هر تصمیم مهمی باید بر اساس پشتوانه‌های کافی و با فرآیند صحیح استنتاج شود. کانمن که تحقیقات گسترده‌ای در رابطه با تعصبات شناختی (خصوصا در امور مالی و حوزه‌های اقتصادی) انجام داده است و برای همین عناوین در سال 2002، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل شد، در یکی از آخرین مطالعاتش بیان می‌کند که بدیهی‌انگاری در بسیاری از سازمان‌ها باعث می‌شود که تا مدت‌ها نویز بسیاری در فرآیند تصمیم‌گیری‌شان داشته باشند و حتی متوجه این امر نباشند.

2-4- پرهیز از آفت انفعال

انسان‌ها از انجام کاری که برای آن‌ها پشیمانی و ناراحتی به همراه داشته باشد، پرهیز می‌کنند و علاقه دارند که کارهایی انجام دهند که باعث ایجاد احساس غرور شود. پشیمانی، احساس ناخوشایندی است که پس از انجام اعمالی به انسان دست می‌دهد که نتیجه مطلوب نداشته است. بر عکس حس غرور و رضایت زمانی به انسان دست می‌دهد که کاری که در گذشته انجام داده، به نتیجه مطلوبی رسیده باشد. البته باید توجه داشت که نتیجه انجام ندادن عملی که قابل انجام بوده است نیز ممکن است همین احساس را به انسان منتقل کند. متخصصان مالی رفتاری این دو (نتیجه حال انسان از انجام دادن و انجام ندادن عملی) را از هم جدا می‌کنند. یعنی همچنان که باید مراقب بود تا تخمین نادرست از توانایی‌ها ما را با شکست مواجه کند، باید در نظر داشت که عدم شناخت صحیح از توانایی‌ها ممکن است ما را به سمت انفعال سوق دهد. برای حل این مشکل باید تفاوت بین اعتماد به نفس بیش از حد و باور خودکارآمدی[18] را شناخت. باندورا[19] (1997) باور خودکارآمدی را اعتقاد به توانایی‌های فرد برای سازماندهی و اجرای عملکرد لازم برای تحقق دستاوردهای خاص تعریف می‌کند. باندورا تاکید می‌کند که دانش و مهارت‌های لازم برای انجام موفقیت آمیز یک کار کافی نیست، بلکه باید باور خودکارآمدی در فرد شکل گرفته باشد. هرچه افراد به توانایی‌های خود در دامنه‌ها و وظایف خاصی اعتقاد داشته باشند، به احتمال زیاد آن‌ها بیشتر تلاش خود را انجام می‌دهند و فعالیت‌های خود را ادامه می‌دهند، به ویژه هنگامی که شکست‌ها و ناملایماتی وجود دارد.

رهبرانی که باور خودکارآمدی بالایی دارند، سطح اضطراب پایینی را تجربه می‌کنند. همچنین این مفهوم قابل تعمیم به گروه هم است. باندورا این مفهوم را باور به کارآیی جمعی[20] به عنوان اعتقاد مشترک یک گروه در قابلیت‌های مشترک آن برای سازماندهی و اجرای عملیات مورد نیاز برای تحقق سطوح مشخصی از دستاوردها تعریف می‌کند.

[1] Cognitive Bias

[2] Dunning – Kruger

[3] skill

[4] overconfidence

[5] performance

[6] overestimation

[7] Cornell University

[8] A little bit of knowledge can be a dangerous thing

[9] biased self-judgment

[10] Ortman & Kraji

[11] self-evaluation

[12] Pennycook

[13] overestimation

[14] Montgomery

[15] Akerlof

[16] Maier and Melo

[17] Bitmead

[18]Self efficacy

[19] Bandura

[20]Collective Efficacy